عشق مامان و بابا احسانعشق مامان و بابا احسان، تا این لحظه: 14 سال و 10 ماه و 2 روز سن داره

خاطرات احسان مامان

تعطیلات عید فطر

سلام ماه خوشگل مامان    برات بگم از این چند روزه و حکمت خدا . روز چهارشنبه بابایی بهم زنگ زد و گفت حاضری این چند روز رو بریم رامسر من هم که از خدام بود گفتم آره با چی ما که الان ماشین نداریم گفت با یه تور مسافرتیه شاد .خلاصه زنگ زد و ساعت حرکت و شرایط تور و سوال کرد و قرار شد جمعه صبح حرکت کنیم و دوشنبه عصر هم بر گردیم . خلاصه من هم کمی وسایل پنج شنبه آماده کردم و قرار شد که بابایی زنگ بزنه و هماهنگ کنه که مارو کرج سوار کنن .ظهر پنج شنبه بود که بابایی زنگ زد و گفت که هر چی تماس میگیرم جواب نمبدن .شماره رو به من هم داد ولی بی فایده بود جواب نمیدادن .خلاصه کلی دلگیر و ناراحت شدیم و سفرمون کنسل شد . روز عید فطر ...
30 تير 1394

تولد گلدونه

سلام ماه خوشگل من     شنبه تولدت بود عزیزم ولی ما شب شنبه یعنی جمعه شب برات تولد گرفتیم .البته یه تولد خودمونی که مهمونهامون مامان جون و بابا جونو دایی ماهان و دایی محمد رضا بودن .شب خوبی بود و به قول خودت حسابی بهت خوش گذشت . ولی از کیکت نخوردی .از کاد.هات هم خیلی راضی بودی .و از همون شب تا حالا حسابی باهاشون سرگرم شدی .عزیزم امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی . یه خبر دیگه هم اینکه با انتقالی من موافقت شد و از اول تیر اومدم اندیشه و اداره ام نزدیک شده به خونه .صبح ها بجای ساعت ششو نیم ساعت یک ربع به هشت از خونه میریم بیرون و بعد ازظهر ها هم چهار و نیم خونه هستیم هم تو خوشحالی و هم من .خدارو شکر . ...
10 تير 1394
1